و مسئله شجاعت است. . .

شجاعت خاموش شدن، بازنگشتن،

نه آمدن و نه رفتن. . .

از دوگانگیِ اوج و هبوط، به نقطه‌ی صفر رسیدن

صفرِ هیچ و همه چیز. . .

رسیدن به سرچمشه، سرچمشه‌ی نیافریدن برای آفریدن

شجاعت پرواز با اندیشه‌ی سقوط

همچون شاهینی تیزبال بر بازه‌ی بیکران زمان و مکان

و چه تهی است فضای بیکرانِ پرواز، از پرندگان خردمند

تو را چه دیربازیافتم، گمشده‌ی دوران نسیان

در هیئت یک پرنده آمدی، با قلبی چون شیر

دیر یافتمت اما، شکوه پروازت را به نظاره خواهم نشست، در مرز مرگ و زندگی

و روزی به تو خواهم پیوست، در سرچشمه

سرچشمه‌ی نیافرینش. . .

غزال رمضانی، بهار سیمین 1393