نشر شمشاد، نشر سارق

گزارش یک سرقت: 13 داستان از 15 داستان کتاب «آینه و چند داستان دیگر» با ترجمه «مصطفی تجلی» که توسط نشر «شمشاد» مشهد منتشر شده، از ترجمه‌های «غزال رمضانی» به سرقت رفته است.


شرح واقعه: من، غزال (غزاله) رمضانی، از بهار سال 1394 به ترجمه‌ی 24 داستان کوتاه کتاب «بید کور، زن خفته» (اثر هاروکی موراکامی) پرداختم و آن‏ها را به تدریج در سایت کتاب سبز و سایت شخصی‌ام به صورت رایگان قرار می‌دادم، شاید چون دیوانه بودم؟ نه نبودم! علت این کار را در مقدمه‌‏ی داستان‏ها توضیح داده بودم.(لینک منبع در پی نوشت اول). کتاب‌های سایت کتاب سبز، همگی رایگان هستند و به صورت فایل پی‌دی‌اف منتشر می‌شوند. این داستان‌ها در سایت‌های دیگری هم بازنشر شد (پی نوشت دوم). این روال ادامه داشت و پانزده تا از داستان‌های این کتاب به همین صورت انتشار یافت. بعد از وقفه‌ای کوتاه، تمام کتاب ترجمه شد و در بهار 1395 با قیمتی بسیار اندک در سایت کتابراه و طاقچه قرار گرفت (پی نوشت سوم) که البته انتشار الکترونیک این کتاب را از سال گذشته متوقف کردم، زیرا نشر آوای چکامه امتیاز انتشار کتاب را از من خرید و آن را در دو جلد منتشر کرد (پی نوشت چهارم).

هفته‏‌ی گذشته معلوم شد نشر «شمشاد» کتابی با عنوان «آینه و چند داستان دیگر» را در زمستان 1395 منتشر کرده و نسخه‏‌ی الکترونیک آن را نیز در سایت‌های فیدیبو و طاقچه قرار داده که کپی لغت به لغت از ترجمه‏‌ی من است (پی نوشت پنجم). البته دو داستان «قضیه‌ی غیب شدن فیل» و «سمسا» را من ترجمه نکرده‏‌ام و این‏که آن‏ها از کجا به سرقت رفته‏‌اند، الله اعلم. برای من مثل روز روشن است که نشر «شمشاد» خود دست به چنین اقدامی زده و اینکه فردی به نام مصطفی تجلی وجود خارجی دارد یا نه، زیاد مهم نیست. زیرا تابستان سال 1394 بود که چند نسخه از کتاب جدیدم «پرواز شاهین» که تازه به انتشار رسیده بود را برای کتابفروشی آبان (دفتر نشر شمشاد)، واقع در میدان تقی‌آباد مشهد بردم و به امید خواجوی که مسئول انتشارات شمشاد است، برای فروش تحویل دادم، درنتیجه اولین فردی که در انتشارات شمشاد از روند ترجمه‏‌ی این داستان‏ها مطلع بوده، بدون شک خود اوست. (پی نوشت ششم)

اگر این نسخه‌ی به سرقت رفته از هر نشر دیگری سر در می‌آورد، برایم این قدر جای تعجب نبود و می‏‌توانستم تقصیر را گردن مترجم بیندازم، اما همزمانی این دو واقعه گمان مرا بیشتر به یقین نزدیک می‌کند. این داستان‌ها حدود دو سال به صورت رایگان در کتاب سبز موجود بودند، چرا از جای دیگری سر در نیاوردند؟ چرا هیچ ناشر دیگری به خودش جرأت چنین دزدی آشکاری را نداد؟ ظاهراً باید تمام صفاتی را که به مشهدی‌ها نسبت می‌دهند باور کنیم! هر چه نباشد چند سالی را در خاک سیاه خراسان سر کرده‌ام... همین حالا هم با یک جست و جوی ساده در گوگل، اسم غزال رمضانی بلافاصله به عنوان مترجم این تک‌داستان‌ها در صفحه‏‌ی اول قابل مشاهده است.
فهرست داستان‏های به سرقت‏ رفته از این قرار است: آینه، بیدکور زن خفته، تونی تاکیتانی، چاقوی شکار، دختر جشن تولد، سال اسپاگتی، فاجعه‏‌ی معدن نیویورک، گربه‏‌های آدمخوار، مرد هفتم، مرد یخی، هواپیما یا او طوری با خود حرف می‏زد گویی شعر می‏خواند... یک روز عالی برای کانگوروها، داستان یک عمه‏‌ی بینوا
بعد از اینکه متوجه این موضوع شدم، با امید خواجوی تماس گرفتم و او تقصیر را به گردن مصطفی تجلی مترجم کتاب انداخت و اظهار بی‏‌اطلاعی کرد. سید خلیل حسینی که اسمش به عنوان ویراستار در شناسنامه‌ی کتاب درج شده (و البته یک لغت از ترجمه‌ی مرا جابه‌جا نکرده...) بعد از مطابقت داستان‏‌ها بدون هیچ تردیدی کپی بودن آن‏ها را تأیید کرد. دوباره با امید خواجوی در تلگرام تماس گرفتم، هیچ پاسخی دریافت نکردم و در تماس تلفنی هم بهانه آورد که صدا قطع و وصل می‌شود! دو روز گذشته و هیچ تماسی از جانب نشر شمشاد با من گرفته نشده. من نیازی به اثبات هیچ چیزی ندارم زیرا تمام مدارک مستند در فضای مجازی موجود است و در انتهای این مقاله جهت مطابقت قرار داده شده


در وضعیت فعلی جامعه، چیزی که بیشتر دل مرا به درد می آورد این است که ما همواره از اوضاع کشورمان ناراضی بوده‏‌ایم، اما به خودمان زحمت نمی‏‌دهیم کوچکترین تغییری در رفتارهایمان ایجاد کنیم. «مردم» در ادبیات ما همواره واژه‏‌ای مجهول است که معلوم نیست به چه کسی گفته می‌‏شود و همیشه دیگران باید کاری بکنند. وقتی با این تفکر که همه می‌دزدند، پس ما هم باید بدزدیم، به عنوان شهروندان این جامعه و به خاطر یک مشت دلار! همواره در حال نقشه کشیدن برای سایرین هستیم، چه انتظاری داریم که این کشور گل و بلبل باشد؟ حاضریم مجیزگوی هر کس و ناکسی شویم تا کارمان راه بیفتد، نان می‏‌دزدیم، کمک به مردم زلزله‏‌زده می‏‌دزدیم، جنس داریم و نمی‏‌فروشیم، گران می‏‌فروشیم، ترجمه می‏‌دزدیم، ایده می‏‌دزدیم، فیلم در حال اکران را از پرده پایین می‏‌کشیم، سی دی قاچاق یک‏ شبه در همه‏‌جا توزیع می‏‌شود، از موسیقی که دیگر نگویم...‏ احساس می‏‌کنم جامعه‏‌ی ما مدت‏هاست که چنین بوده، فقط این حال نابسامان در اوضاع کنونی، بیشتر از هر زمان دیگری آشکار شده.

نمی‏‌دانم اگر همین تعداد اندک از انسان‏‌های درستکار که بار سنگین نادرستی دیگران را به دوش می‏‌کشند در این کشور نبودند، ایران اصلاً وجود خارجی داشت یا نه. از همه بدتر وقتی است که این اتفاق در فضای فرهنگی یک کشور رخ می‌دهد و کسانی که ادعای فرهنگ و هنر می‌کنند، رفتاری بدتر از صد دلال زمین و شرخر دارند. و صدها بار تأسف برانگیزتر، وقتی که ادعای مسلمانی وسط باشد. گرگ تربیت کردن جزو افتخارات بسیاری از پدران و مادران این سرزمین شده و گوسفند فرض کردن سایرین، روالی عادی و معمولی. اما من نه گوسفندم و نه گرگ. اینکه دیگران چه هستند، نمی‏‌دانم، اما من همان شیر امردادی هستم که نباید با دمش بازی کرد! اگر منفعت مادی اولین اولویت من بود، پرفروش‏‌ترین کتاب خودشناسی یعنی کتاب «قدرت حال» را به صورت رایگان در اختیار تمام «پارسی زبانان جهان» قرار نمی دادم و سراغ نشر الکترونیک نمی رفتم (پی‏‌نوشت هفتم)، آن هم با این خیال خام که قدمی در راه روشنی بردارم، وقتی غرق در سیاهی و گمراهی هستیم. اگر فقط به دنبال منافع مادی بودم، همچنان با انتشارات قبلی‏‌ا‌م همکاری می‏‌کردم و به ترجمه‏‌ی خودم مهر «باطل شد» نمی‌زدم (پی نوشت هشتم). جای تردیدی نیست که کشور ما نه دچار عقب ماندگی، بلکه «عقب‏‌راندگی» است (سخن دکتر حسن هنرمندی فقید)، اما این حرف‏ها در هزاره‏‌ی سوم دیگر بی‌معناست. عقل هم چیز خوبی است، اگر کمی به کارش بیندازیم، اما افسوس که مشغول کپی و پیست و «پست دزدی»، «ایده دزدی» در اینستاگرام هستیم و جهانیان را از ادبیات فاخرمان مستفیض می کنیم و با بدترین فحش‏های جنسی و نژادپرستانه به یکدیگر و دیگران می‌تازیم تا همچنان به مشکلاتمان اضافه شود. افسوس و هزاران افسوس که از ماست که بر ماست...
«مژدگانی ای خیابان‏‌خواب‏‌ها، می‏‌رسد ته‏‌مانده‏‌ی بشقاب‏‌ها»
«در صفوف ایستاده بر نماز، ابن ملجم‏‌ها فراوانند باز»
«سر به لاک خویش بردید ای دریغ، نان به نرخ روز خوردید ای دریغ...»
ترانه‏‌ی خیابان‏‌خواب‏ها از آلبوم «عشق الهی» با صدای علیرضا عصار
ترانه سرا: خلیل جوادی

نکته: در ادامه لینک مستندات ارائه شده. همچنین فایل پی دی اف داستان «آینه» را - صرفاً جهت امکان مقایسه‏‌ی خوانندگان - دوباره در دسترس عموم قرار داده‏‌ام که در صورت مراجعه به لینک دانلود کتاب «آینه و چند داستان دیگر» در سایت فیدیبو و مطالعه‏‌ی نسخه‏‌ی نمونه، شرایط مقایسه به راحتی برای‏‌شان فراهم باشد. برای سایر داستان‏‌ها به یک ‏اسکرین‏‌شات از صفحه اول فایل پی‏‌دی‏‌افِ هر کدام از داستان‏‌ها و نسخه‌ی منتشر شده توسط نشر شمشاد بسنده کرده‏‌ام که جای هیچ شک و تردیدی باقی نماند.

غزال رمضانی، مرداد 1397، زمستان سرد نامردمی‌ها

 


دانلود فایل ایبوک داستان «آینه» منتشر شده در 27 اردیبهشت 1394:



اسکرین شات داستان‌های ترجمه شده توسط غزال رمضانی و نسخه‌ی منتشر شده توسط انتشارات شمشاد :

 
مدارک و مستندات:

پی نوشت اول: لینک تک داستان ها در سایت کتاب سبز


پی نوشت دوم: لینک چند تا از داستان ها در سایت تک بوک


لینک سایت آی.آر.ایبوک


پی نوشت سوم: لینک دانلود نسخه‌‏ی کامل کتاب «بیدکور، زن خفته» در سایت طاقچه

پی نوشت چهارم: خبر انتشار کتاب مجموعه داستان «بیدکور، زن خفته» توسط نشر آوای چکامه و حذف نسخه های الکترونیک

پی نوشت پنجم: لینک دانلود کتاب «آینه و چند داستان دیگر» از سایت فیدیبو همراه با مطالعه نسخه نمونه که شامل بخشی از دو داستان «آینه» و «بیدکور، زن خفته» می شود

مطالعه نسخه نمونه کتاب «آینه و چند داستان دیگر» در سایت فیدیبو

پی نوشت ششم: خبر انتشار کتاب پرواز شاهین


پی نوشت هفتم: دانلود رایگان کتاب قدرت حال از سایت کتابراه


پی نوشت هشتم: شهر خرس‌ها باطل شد!