شنبه, آوریل 27, 2024

حافظ

  • آنسوی ماتریکس، قسمت سوم

     

     

     

    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم، گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد...
    متوقف کردن دنیا و دیدن برای اولین بار...

  • تابستان خود را چگونه گذراندید؟ در یک گریز دلنشین، قافیه‌بازی من و حافظ و عشق...

    در  جست‌وجوی «زندگی بهتر»... «دوست داشتم کسی، جایی منتظرم باشد» جایی که شاید «آنجا پیدایش کنم»، یک نام، یک اسم شب، یک رمز، یک راز... حافظ با من قافیه‌بازی می‌کرد: «در ازل پرتو حسنت ز  تجلی دم زد...» ساحل را رها  کردم و  دل به دریا زدم...

    به تماشای «پرتو حسن» دور از چشم عقل و همانجا بود که سرانجام  پیدا شد«عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد...» در همین «گریز دلنشین » بود که یافتمش: «آنکس که دوستش داشتم»... نه در سَنت ژِرمن دِپره، نه در کافه‌های کارتیه لاتَن، همینجا...جایی همین نزدیکی، در «جنوب مرز، غرب خورشید»...آخر من «مسافر شانس» بودم...

    غزال‌ه رمضانی، بهار زرین 1396

    ☀️پ.ن: واژه‌بازی با اسامی کتاب‌های در حال انتشار...
    ☀️پ.ن: حافظا! ، روزت مبارک. در حکمت تو  همین بس که ابتدا و انتهای جهان را اینچنین استادانه، در یک غزل و در پرده‌ی رازی آشکار سرودی.
    ☀️پ.ن: مجموعه کتابهای آنا گاوالدا به زودی....

  • چهل سالگی و شراب دو ساله...

    چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت، تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود...

  • دانلود کتاب «آن» شرحی مختصر بر کتاب گفتگوهای نیسارگاداتا ماهاراج

    هنگامی‌که این کتاب کوتاه را به عنوان ضمیمه‌ای برای کتاب «من آن هستم» منتشر کردم، هنوز در روشنایی‌های راه معرفت بودم. با این حال انتشارش مزایایی نیز داشت و مرا با عمق تاریکی و فاجعه‌ی حلقه‌های عرفانی در ایران و البته وخامت اوضاع کنونی آشنا ساخت...

  • درباره‌ی من

    چه بگویم؟ هیچ... در کنج عزلتی عاریه در خرابات جهان، از سیر آفاق و انفس فارغ، مبهوت اقیانوس ژرف کهکشان‌ها، شب‌های اسارت در سیاره‌ی دشمن را با چراغ معرفت روشن نگاه می‌دارم. استاد و حامی فراوان و گوش شنوا نایاب... 

    حافظ و سعدی و خیام و شاهدان قبل از من، بسیار بهتر سخن گفته‌اند:

    زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست، در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

    چیست این سقف بلند ساده‌ی بسیارنقش، زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست...

    ******

    ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز، کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

    این مدعیان در طلبش بی خبرانند، کآن را که خبر شد خبری باز نیامد

    ******

    اجرام که ساکنان این ایوانند، اسباب تردد خردمندانند

    هان تا سر رشتهٔ خرد گم نکنی، کآنان که مدبرند سرگردانند 

    ***

    ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم، از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

    رهرو منزلِ عشقیم و ز سرحد عدم، تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم...

  • ساقیا آمدن عید مبارک بادت...

    ساقیا آمدن عید مبارک بادت

    وآن مواعید که کردی مرواد از یادت

    شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست

    جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت...

     سکه‌ی نقره‌فام‌ ماه و سفره‌ی هزارسین کهکشان...با آرزوی بهترین‌ها، رسیدن بهار نو مبارک.

    غزال رمضانی، بهار زمردین 1398