- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در دوشنبه, 10 آبان 1400 02:29
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
خطایی در ماتریکس...
مرور گذشته یا حل شدن در حال؟
بررسی دو مقولهی «مرور» و «سپاسگزاری» در مکتب معرفت دن خوان
کتاب «کرانهی فعال بیکرانگی» حاوی رازهای بسیاری است و هرچند که کاستاندا ذاتاً فردی محتاط است و بی تردید برخی سخنان دن خوان از تیغ سانسور او در امان نمانده، اما اصل مطلب چه آشکارا و چه در پرده بیان شده: « چون خطایی کرد با خود، گشت پیدا کاینات/ علت ایجاد عالم پس خطایی بیش نیست...» (شمس مغربی)
کاستاندا در کتاب «کرانهی فعال بیکرانگی» بخشی را به مقولهی سپاسگزاری اختصاص داده و سخنان دن خوان را دربارهی قدردانی و جبران زحمات کسانی که فکر میکنیم دینی به آنها داریم، مطرح نموده است. افرادی که این آثار را دنبال کردهاند، می دانند در طریق معرفت شمنان مکزیک باستان، تمرینی نیز به عنوان «مرور» وجود دارد و فرد در انجام این تمرین باید تمام خاطرات و تعاملاتی را که با افراد گوناگون داشته، به روشی خاص و با انجام حرکاتی مخصوص مرور کند تا انرژی خود را باز ستانده و در واقع به نوعی رد پای خود را از گذشته محو نماید. اما آیا انجام این کارها در دورانی که ما زندگی میکنیم، به رهایی میانجامد یا اسارت؟
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در جمعه, 29 اسفند 1399 02:42
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
در این غروب تابناک، قرن طلایه داران به پایان می رسد، اما طلوع جاودانه خورشیدش، در آغاز این قرن سیاهی و تباهی - قرن معتبر شدن گدایان- همچون شمعی همواره روشن است که شب درازِ سوگواران زندگی را روشنی می بخشد. در سده ای که پیش رو داریم، دست غارتگر فلک بیش از هر زمان دیگری به یغماگری مشغول است. از تلخ کردن کام آزادگان گرفته، تا نهادن زمام مراد به دست نادان هایی که هر روز تعدادشان افزون می گردد. فقرا فقیرتر می شوند، ستمکاران ستمکارتر و سقف گردون نه به آه مظلوم خواهد شکافت و نه به ظلم ظالم...
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در پنج شنبه, 01 تیر 1396 13:55
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی

بهار را در آستانه زمستان یافتم، در شبی سرد و بی پایان از شبهای زمین،
این بهار را به آفتاب بیرحم تابستان نخواهم داد
تا دست یغماگر پاییز آن را به تاراج ببرد
بهار در دشت کهکشان ادامه دارد، در افق روشن، در فصل پنجم...
دور از چشمان نامحرم زمستان...
غزال رمضانی، بهار یشمین 1396
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در پنج شنبه, 28 ارديبهشت 1396 11:02
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
«پرسشگر: اگر هم رویا و هم فرار از آن تصور است، پس راه خروج کدام است؟
ماهاراج: هیچ نیازی به راه خروج نیست! آیا متوجه نیستید که راه فرار نیز بخشی از همین رویاست؟ تمام کاری که باید انجام دهید، این است که خواب را به عنوان خواب تشخیص دهید و بشناسید...»
بخشی از کتاب من آن هستم، جلد اول
زمام زمین، همیشه در دست تعداد معدودی بوده و خواهد بود. چه آن هایی که شعار مبارزه با ظلم را می دادند و چه آن هایی که خودشان دست اندر کار ستم بوده اند.
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در دوشنبه, 04 ارديبهشت 1396 09:33
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
زمین، مروارید غلتان ساحل کهکشان، تیلهی سبزآبی میز بازی خدایان، پردهی خیالات و کابوسهای بیپایان، اردوگاه ابدی ارواح سرگردان،سکوی پرواز افقهای کیهانی...
زمین جان، روزت مبارک.
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در شنبه, 26 فروردين 1396 07:00
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
طوفان رو دوست دارم. طوفان های کیهانی آدمو با خودشون به جاهایی می برن که رفتنش از عهده پای آدمیزاد بر نمی یاد... بالاخره طوفانی که منتظرش بودم از راه رسید و منو برد به قلب کهکشان کودکی...کهکشانی که مدتهاست ساکنش هستم، اما چند وقتی بود از قلبش دور شده بودم و در سیاهچاله ای گرفتار...البته سیاهچاله خوبی بود، از دور همه چیز واضحتر دیده میشه، مخصوصاً پوچی تمام فلسفه بافی ها روی این ذره غبار. من هم دیگه نمی خوام چیزی بدونم، نوری ببینم یا صدایی بشنوم...فقط می خوام یک صدابشنوم و درخشش یک ستاره رو ببینم: ستاره تپنده قلب کهکشان
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در یکشنبه, 19 دی 1395 23:55
صدای میلاد می آید
حتی کهکشان ها نیز پوسته خود را می شکنند تا در دنیایی نو زاده شوند
صدا نزدیک است، فقط یک ستاره می بینم، فقط یک نور در بیکران کهکشان
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در چهارشنبه, 15 دی 1395 02:35
امشب در سایه سار خورشیدم...
در افق روشن نشسته ام، با چشمان روشن به یک سلام ازلی
می دانم دیر آمده ام، اما زمان را تا سرچشمه ی آغازش در خواهم نوردید، تا به وجود جاودانه ات بازگردم
و می دانم که آسمان پرواز از چشمان تو می گذرد...
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در یکشنبه, 21 شهریور 1395 12:55
کدام یک را قربانی کنم؟
عشق را یا زمین را که خود زادهی عشق است؟
این بار می خواهم قربان را قربانی کنم، برای آن شاهد ازلی و ابدی که اینچنین بر گرد صورت بی صورتش می گردیم...
او که امکان بی پایان ممکن هاست، آن افق لایتناهی که ماورای ظلمت و نور می درخشد،
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در یکشنبه, 05 ارديبهشت 1395 00:17
شب را دوست دارم،
آن هنگام که نسیم در قلب ماه طلوع می کند
ستارگان در سرچشمه ی شیرآگین کهکشان زلال می شوند
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در دوشنبه, 12 مرداد 1394 13:01
آنان که می دانند سکوت کرده اند
و آنان که نمی دانند، از فریاد بلند این سکوت کر شده اند
در دانستنِ ندانستن
از پسِ این پیش گزینی چهل هزار ساله،
هنوز گیج و مبهوت آن اولین لحظه ام ...
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در چهارشنبه, 26 فروردين 1394 06:36
مدتی بود گذارم به بازار برده فروشان نیفتاده بود
به محکمه ی عدالتی که کفه ی ترازویش همیشه به یک سو سنگین است!
در گیر و دار گذر از زمین، دردِ آگاهی از وجودش همواره قلبم را می سوزاند
تب خیال رفتن ندارد و داغ زندگی هر روز سوزنده تر می شود
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در جمعه, 29 اسفند 1393 18:59
بارهای اولی که به زمین می خوردم، نمی دانستم می شود از زمین افتاد، از آن سقوط کرد و در گستره ی کهکشان سفر آغاز کرد
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در چهارشنبه, 08 بهمن 1393 18:16
و مسئله شجاعت است. . .
شجاعت خاموش شدن، بازنگشتن،
نه آمدن و نه رفتن. . .
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در دوشنبه, 01 دی 1393 11:52
پس از شبی نه چندان طولانی، پگاه فرا رسیده است...
خورشید هر چند پنهان از نظر، از ماورای ابرها پرتوافشانی می کند
هم چنان درخشان، حتی از پس تیره ترین آسمان...
و در شگفتم!
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در جمعه, 07 آذر 1393 21:26
چنارهای سوخته
گنجشگکان سنگی، بی هراس از رگبار پاییزی
و نوشداروی باران، پس از مرگِ برگ
باران...
آیا خواهد شست آِینه ی غبارآلود شهر را؟
یا سیاهی دروغ هایی که از حقیقت می گویند؟
در این دیار کبوترها نیز به قفس های شیشه ای مهاجرت کرده اند
باران در میان این خزان،
نه، بهار زرین...
چه نوازنده است نسیم فردوس جاودان مولانا:
من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا
من از کجا غم باران و ناودان ز کجا
من از کجا...
غزال رمضانی، بهار زرین 1393
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در دوشنبه, 14 مهر 1393 11:35

سؤال: بزرگترین ریسک در زندگی تان چه بوده؟
پاسخ : انتخاب زمین به عنوان سیاره ای برای زندگی...
مدتی طول می کشد تا حاضران جواب را هضم کنند، البته فقط آنهایی که شنیده اند!
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در پنج شنبه, 13 شهریور 1393 14:02
تقدیم به ماه، این فانوس همواره درخشان زمین:
بی تو ای ماه،
کدامین فانوس، سایه های ترس را از شبهای زمین می زدود؟
وجاذبه ی کدامین عشق، قلب اقیانوس ها را به خروش و طغیان وا می داشت؟
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در یکشنبه, 02 شهریور 1393 23:45
گذشته می آید، در لباس روزهایی که به یاد نمی آورم، اما می دانم وجود داشته اند...در هیئت کسانی که وقتی یار بودند و حالا فقط غریبه ای هستند که نمی دانند چرا به نظرشان آشنا میرسی...تلاش می کنند دوباره یار شوند اما دوباره اشتباه می کنند...شاید مثل بار قبل، شاید مثل بارهای قبل...
- توضیحات
-
دسته: زمزمه ها
-
منتشر شده در یکشنبه, 29 دی 1392 20:35

نمی دونم چرا همه از سیاه چاله ها می ترسن...الان دقیقاً در عمق یک سیاه چاله هستم...در حال غرق شدن... و برای دومین بار در زندگیم از غرق شدن نمی ترسم...دیگه ترسی نمونده...دلم میخواد بدونم اونطرف سیاه چاله چیه؟
همیشه جاذبه ی زمین، یک بار هم جاذبه ی سیاه چاله، به امید یافتن کهکشانی جدید پر از شگفتی های غیر قابل تصور...
به امید دیدار...
پایان ارتباط...
سکوت رادیویی...