بریت ماری اینجا بود، چاپ دوم منتشر شد.
آخرین کتاب چاپی من در حال حاضر، با ویرایش بسیار عالی سرکار خانم سیمین ندافیان، ویراستار همیشه یار و همراهم، که اندوه افتضاح فراموشنشدنی «شهر خرس ها» با «نه-ویرایش» یا بهتر بگویم «ویرانی» پریوش طلایی را از دلم زدود.
بخشی از مقدمه کتاب «بریت ماری اینجا بود» و معرفی اجمالی کتاب:
...جوهره داستان «بریت ماری اینجا بود»، دوباره یافتن شور زندگی است، حتی در سالهای پیری. و چه بسا برای بسیاری که دچار پیری زودرس شده اند، سرآمد ماجراجوییهای تازهای باشد. ذات زندگی همواره مانند کودکی بازیگوش است که کنجکاوانه به دنبال تجربیات تازه و کشف ناشناختههای دنیاست. بدون شک این ما هستیم که روزهایمان را تبدیل به مرور روزمرگیها کردهایم و اگر گذر عمر تبدیل به تکرار مکررات شده، باید در وجود خودمان به دنبال مقصر بگردیم. میشود هر روز زندگی را از نو تجربه کرد، حتی در رکود اقتصادی! ...
چند سطر از کتاب:
...سامی با صدایی رنجیده میگوید: «ما خودمون از خودمون مراقبت میکنیم.»
بریتماری نمیداند دیگران بعد از شنیدن چنین جملهای معمولاً چه میگویند، در نتیجه باکس سیگار خارجی را بیرون میآورد.
-«البته من وقتی به شام دعوت میشم معمولاً با خودم گل میبرم، اما توی بورگ هیچ گل فروشیای نیست. متوجه شدم تو سیگار دوست داری و فکر کنم برای کسی که سیگار میکشه، سیگار هم مثل گله.» اینها را میگوید، انگار میخواهد از کار خودش دفاع کند.
سامی باکس سیگار را میگیرد. هیجانزده به نظر میرسد. بریت ماری با یک صندلی فاصله از او نشسته و گلویش را صاف میکند.
- «گمان کنم ترسی از سرطان نداری، داری؟»
سامی لبخند میزند و می گوید: «چیزای بدتری از سرطان هست که آدم باید ازشون بترسه»...