کتاب افسانههای قدرت چهارمین کتاب از مجموعه آثار کارلوس کاستاندا، ادامهی روایت مستند او از برخوردش با دن خوان و دن خِنارو، دو پیر دانای سرخپوست است که او را وارد طریق معرفت میکنند. این کتاب همچنین شامل مقدمهای برای کسانی است که آشنایی چندانی با آثار کاستاندا ندارند و مترجم پیشنهاداتی برای درک بهتر این کتب به علاقمندان ارائه کرده است. همانطور که در مقدمهی کتاب ذکر شده، میتوانید سلسله مباحث آنسوی ماتریکس را از طریق سایت و کانال تلگرام و اینستاگرام کهکشاننورد دنبال کنید.
شاید بهتر بود کاستاندا به جای افسانههای قدرت عنوان «اسرار قدرت» را برای این کتاب انتخاب میکرد، چرا که به حق حاوی اسراری نادر از جهان معرفت است. با تمام اتفاقاتی که در کتابهای قبلی به آنها اشاره کرده، او هنوز هم شک و تردیدهای خود را از دست نداده، اما این بار دن خوان و دن خنارو چنان نمایش منحصربهفردی از قدرتِ معرفت را برای او به اجرا میگذارند که نه تنها بنیان تمام اوهامی که نسبت به جهان دارد فرو میپاشد، بلکه این بار نوبت خود اوست که ثمرهی سالهای طولانی تعلیم و آموزش را بچشد.
هنگام ترک جزیره فرا رسیده. اقیانوس پرتلاطم آگاهی، انسانهای اهل عمل را میطلبد و این بار کاستاندا رهسپار دنیای ناشناختهها میشود و چه دُرهای گرانبهایی از این دل به دریا زدن کسب میکند. رؤیاها به حقیقت بدل شده، راز موجودات درخشان برملا میشود، بالهای ادراک گشوده میشوند و حباب اوهام سرانجام در هم میشکند...
هرچند در معرفی کارلوس کاستاندا از او به عنوان نویسندهای یاد شده که به خاطر نوشتن کتابهای شمنباوری به شهرت رسیده، اما خوانندهی خردمند با دنبال کردن مجموعه کتابهای او و آموزههای دن خوان متوجه میشود که این طریق، طریق معرفت است و نمیشود آن را به گروه یا عنوانی خاص مرتبط کرد. این طبیعی است که راه و روش عرفان یا هر مقولهی دیگری از شرایط جغرافیایی و فرهنگی محل زندگی فرد تأثیر بگیرد، اما جوهره و اصل یکی است و این عادت انسانهاست که همواره میخواهند حقیقت را طبقهبندی کنند و آن را به گروه و سرزمینی خاص ربط دهند. حافظ به بهترین شکل ممکن این مطلب را در یک بیت چنین شرح میدهد: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه، چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»...
قبل از خواندن این کتاب، «تعلیمات دن خوان» ، «حقیقتی دیگرگون» و «سفر به دیگر سو» را مطالعه کنید که قبلا در سایت کتابراه منتشر شدهاند.
...
این کتاب را نیز میتوانید مانند آثار قبلی از سایت کتابراه دانلود نمایید:
دانلود کتاب از سایت کتابراه
دانلود نرم افزارهای کتابخوان کتابراه
در ادامه بخشی از کتاب افسانههای قدرت آورده شده:
پرسیدم: «منظورت از تمیز کردن و دوباره چیدن جزیرهی تونال چیه؟»
او گفت: «منظور من تغییر کاملیه که از روز اولی که با هم ملاقات کردیم، دربارهاش باهات حرف میزدم. قبلاً بارها بهت گفتم اگه میخوای در مسیر معرفت موفق بشی، به یک تغییر اساسی و بنیادین نیاز داری. این تغییر شامل تغییر دادن حالت، نگرش یا حال و هوا نیست، بلکه شامل متحول کردن جزیرهی تونال میشه و تو تونستی این کارو انجام بدی.»
پرسیدم: «فکر میکنی من عوض شدم؟»
مکثی کرد و بعد با صدای بلند خندید.
گفت: «تو به همون حماقت همیشگی هستی، با این حال مثل گذشتهات نیستی. متوجه منظورم میشی؟»
ادای نوشتنم را در آورد و گفت چقدر دلش برای دن خنارو تنگ شده که همیشه از بیربط بودن کار من لذت میبرد و برایش چقدر مضحک است که من سعی دارم تعبیر ساحران را بنویسم.
او ادامه داد: «در چنین لحظهای، یک مربی معمولاً به شاگردش میگه که به آخرین پیچ جاده رسیده. البته گفتن چنین حرفی میتونه گمراهکننده باشه. از نظر من هیچ پیچ نهایی یا گام آخری برای هیچ چیزی وجود نداره. و از اونجا که هیچ قدم نهایی برای هیچ چیزی وجود نداره، پس نباید دربارهی هیچ بخشی از سرنوشت ما - به عنوان موجودات درخشان- پردهپوشی و پنهانکاری وجود داشته باشه.
این «قدرت» شخصیه که تصمیم میگیره چه کسی میتونه از افشاگری یک راز بهرهمند بشه و چه کسی نمیتونه. تجربهای که با انسانها داشتم، به من ثابت کرده که تعداد بسیار بسیار معدودی از اونها تمایل دارن گوش بدن و از اون دسته که گوش میدن، باز هم تعداد خیلی کمتری مشتاق به عمل کردن به چیزهایی هستن که بهشون گفته شده و از کسانی که مشتاق به عمل هستن، حتی تعداد بسیار کمتری قدرت شخصی کافی دارن تا از کارهاشون بهره ببرن. درنتیجه مسئلهی رازنگهداری دربارهی «تعبیر ساحران»، به یک سنت قدیمی بر میگرده که احتمالاً به اندازهی هر سنت و آیین دیگهای، پوچ و بیاساسه»...