پنج شنبه, نوامبر 21, 2024

ماتریکس

  • آنسوی ماتریکس، قسمت سوم

     

     

     

    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم، گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد...
    متوقف کردن دنیا و دیدن برای اولین بار...

  • آنونس فیلم ماتریکس

     

     

     

     آزادی پس از یک عمر اسارت و بردگی در رؤیاهای دروغین ماتریکس چه طعمی دارد؟ در دورانی که انسان‌ شبکه‌های ضداجتماعی و فضای مجازی را با زندگی به ظاهر واقعی خود اشتباه گرفته، بیدار شدن از این خواب مضاعف چقدر دشوارتر شده. خوابی که هر چند بسیار واقعی است، اما چیزی به جز خواب نیست...

  • آنونس معرفی فیلم ها

     

     

     معرفی فیلم‌های مربوط به مباحث «آنسوی ماتریکس» و مجموعه کتاب‌های کارلوس کاستاندا

    بعد از بیست سال سر کردن با سه‌گانه‌ی ماتریکس، همزمانی آغاز این مبحث با انتشار خبر رسمی ساخت قسمت چهارم فیلم را به فال نیک می‌گیرم و مثل دن خوان آن را نشانه‌ای خوش یمن می‌پندارم. امیدوارم ساخت این قسمت، به تثلیث بینظیر فیلم آسیبی نزند.
    همانطور که در مقدمه‌ی کتاب «افسانه‌های قدرت» نیز ذکر کردم، نوشتن درباره‌ی برخی مسائل درست مانند لحظه‌ی شکافت اتمی است. یک عبارت یا جمله گفته می‌شود، اما همان یک کلمه چنان مفاهیم گسترده و عمیقی را در بر می‌گیرد که ممکن است برای توضیحش نیاز به نوشتن چندین و چند کتاب باشد...دنیای سینما قرابتی بی‌رقیب با عرفان و البته خودِ زندگی دارد. داستان زندگی ما چیست به جز فیلمی که روزی به پایان می‌رسد. بارها در فیلم‌هایی که به ظاهر هیچ ارتباطی با دنیای معرفت نداشتند، نکات جالب توجه بسیاری را دریافته‌ام، حال چه رسد به فیلم‌هایی که خواسته یا ناخواسته، مستقیماً با هدف پرده افکندن از پشت صحنه‌ی حقیقت ساخته‎ شده‌اند...
    در این کلیپ برش‌هایی کوتاه از فیلم‌هایی که به آنها خواهیم پرداخت، گنجانده شده تا در مقالات بعدی به جزئیات بیشتری از کتاب و فیلم‌ها بپردازیم.
    علاقمندان به این مبحث می‌توانند کلیپ‌های کامل همراه با مقاله‌های مربوطه را از طریق سایت دنبال کنند و به خاطر مجدودیت‌های تلگرام و اینستاگرام، فقط بخشی کوتاه به عنوان معرفی در کانال تلگرام و پیج اینستاگرام منتشر خواهد شد.

  • اسرار ازل به روایت دن خوان و مورفیوس

     

     

     آیا نوع بشر توسط بیگانگان تسخیر شده؟ اصولاً‍ چرا فکر می‌کنیم بیگانگان باید با سفینه‌های فضایی مثل بلایی آسمانی بر سرمان نازل شوند و مهمترین مسئله اینکه چرا مطمئنیم در صورت بروز چنین اتفاقی، آنها برای چشم انسانی ما قابل مشاهده هستند؟ تردیدی نیست این پیشفرض‌ها را کسانی در ذهن‌مان کاشته‌اند که در عین ساده‌لوحی و حماقت هنوز بر این باورند نور با سرعت سیصدهزار کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند و خود را دانشمند فرض کرده و مجموع اوهام‌شان را «علم و دانش»...

    در این مقایسه، شباهت بسیار جالب توجهی بین سخنان مورفیوس و رازگشایی‌های دن خوان مشاهده می‌شود و عکس‌العمل نیو و کارلوس کاستاندا نیز دقیقاً مشابه یکدیگر است.آنها که خود را از زنجیر اسارت رهانیده و از چاه طبیعت خلاصی یافته‌اند، نیک می‌دانند با داشتن چنین معرفتی چه «نباید» انجام داد... باشد که شکارچیان از گرسنگی تلف شوند و صحنه‌ی قدرت‌نمایی خرده‌ستمگران، خالی از گلادیاتورها و تماشاچیان

  • با ستاره رفته...

    طوفان را دوست دارم. طوفان‌های کیهانی آدم را با خود به جاهایی می‌برند که رفتنش از عهده‌ی پای آدمیزاد بر نمی‌آید... بالاخره طوفانی که منتظرش بودم از راه رسید و مرا برد به قلب کهکشان کودکی...کهکشانی که مدتهاست ساکنش هستم، اما چند وقتی بود از قلبش دور شده بودم و در سیاهچاله‌ای گرفتار...البته سیاهچاله‌ی خوبی بود، از دور همه چیز واضحتر دیده می‌شود، مخصوصاً پوچی تمام فلسفه‌بافی‌ها در این ذره غبار. من هم دیگر نمی‌خواهم چیزی بدانم، نوری ببینم یا صدایی بشنوم...فقط می‌خواهم یک صدابشنوم و درخشش یک ستاره را ببینم: ستاره‌ی تپنده‌ی قلب کهکشان

  • باران های ماتریکس

    (نیو در حال ترک اتومبیل)
    ترینیتی: «خواهش می کنم نیو، تو باید به من اعتماد کنی...»
    نیو: «چرا؟»
    ترینیتی: «برای اینکه قبلاً هم اونجا بودی، تو اون راه رو می‌شناسی، می‌دونی دقیقاً به کجا ختم می‌شه، و من می‌دونم این جایی نیست که تو می‌خوای باشی...»
    ***
    هر بار که به زمین می‌آیم و در راه‌های زمینی گام بر می‌دارم، این جمله را با خود تکرار می‌کنم. این راه‌ها را می‌شناسم، دقیقاً می‌دانم به کجا ختم می‌شوند و می‌دانم که بذرهای امید را باید یک به یک از خاک بیرون کشید: چه فراخوان یک ماه باشد، چه تقابل خورشیدها، نبرد سایه‌ها یا نمایش نورها، شمارش معکوس برای پایانِ آغاز، یا ندایی برای شروع یک خاتمه...همه و همه دقیقاً به یک سرنوشت مشابه ختم می‌شوند....دست واقعیت پرده‌ی پندار را کنار می‌زند و...

  • خواب های زمینی...

    «پرسشگر: اگر هم رویا و هم فرار از آن تصور است، پس راه خروج کدام است؟
    ماهاراج: هیچ نیازی به راه خروج نیست! آیا متوجه نیستید که راه فرار نیز بخشی از همین رویاست؟ تمام کاری که باید انجام دهید، این است که خواب را به عنوان خواب تشخیص دهید و بشناسید...»

    بخشی از کتاب من آن هستم، جلد اول

    زمام زمین، همیشه در دست تعداد معدودی بوده و خواهد بود. چه آنهایی که شعار مبارزه با ظلم را می‌دادند و چه آن‌هایی که خود دست‌اندر کار ستم بوده‌اند.

  • زیرنویس فارسی رستاخیزهای ماتریکس

    آیا رستاخیز به رستگاری می انجامد؟
    همزمان با انتشار چهارمین قسمت از فیلم ماتریکس با عنوان «رستاخیزهای ماتریکس» زیرنویس فارسی آن به علاقمندان تقدیم می شود
  • سفر به آنسوی ماتریکس، با کشتی نجات صائب و بنان

     

     این بار همراه با صائب و بنان، بر کشتی نجات سوار می‌شویم. نجات از ماتریکس. رهیدن از جزیره‌ی تونال! جزیره‌ی اوهام...رهیدن اما راهی دارد که صائب تبریزی در تک‌تک ابیات این غزل ناب که به حق کشتی نجات است، به آن پرداخته و بنان که همواره در انتخاب اشعار حسن سلیقه دارد، ما را با آواز خود به سوی نجات فرا می‌خواند. در روزگاری که بسیاری به دنبال سبک زندگی لاکچری و زرق و برق کاذبند، چشم‌ها به سختی درخشش و اشرافیت حقیقی اشراق را می‌بینند. به تک‌تک کلمات به کار رفته در ابیات توجه کنید و از لذت یافتن گنج حقیقی غزلی اینچنین جامع و جهانشمول، سیراب شوید. 
    بگذر ز دستگیری ما ای سبوی خام
    ما التجا به پای خم می نبرده‌ایم...
  • عقب ماندگی روحی

    گذشته می‌آید، در لباس روزهایی که به یاد نمی‌آورم، اما می‌دانم وجود داشته‌اند...در هیئت کسانی که وقتی یار بودند و حالا فقط غریبه‌ای هستند که نمی‌دانند چرا به نظرشان آشنا می‌رسی...تلاش می‌کنند دوباره یار شوند اما دوباره اشتباه می‌کنند...شاید مثل بار قبل، شاید مثل بارهای قبل...

  • کرانه فعال بیکرانگی، به زودی

     

     

     نیو دشمن ناشناخته را ملاقات می‌کند، کتنیس کمان کشیده تا دشمن راستین و شناخته‌شده را سرنگون سازد، سالکان به دنبال رهایی، خدایان در حال نقشه‌کشی، شیاطین در حال اغواگری و ابلهان اما، همچون همیشه در حال تولید بردگان تازه در چاه طبیعت! کرانه فعال بیکرانگی، به زودی...

    An Introduction to Persian translation of "The Active Side of Infinity"
    Coming soon

     

  • گمشدگان

    قاصدکی رو در روی آینه‌ی ماه
    سایه‌اش سنگین، ندایش جانسوز
    لبریز از آه گمشدگان...
    گمشدگان...

    گمشدگان را به زندان امن سرنوشت سپرده‌ام
    در کشتی پر حادثه‌ی تقدیر خودخواسته

  • مرور گذشته یا حل شدن در حال؟

    خطایی در ماتریکس...
    مرور گذشته یا حل شدن در حال؟
    بررسی دو مقوله‌ی «مرور» و «سپاسگزاری» در مکتب معرفت دن خوان

    کتاب «کرانه‌ی فعال بیکرانگی» حاوی رازهای بسیاری است و هرچند که کاستاندا ذاتاً فردی محتاط است و بی تردید برخی سخنان دن خوان از تیغ سانسور او در امان نمانده، اما اصل مطلب چه آشکارا و چه در پرده بیان شده: « چون خطایی کرد با خود، گشت پیدا کاینات/ علت ایجاد عالم پس خطایی بیش نیست...» (شمس مغربی)
    کاستاندا در کتاب «کرانه‌ی فعال بیکرانگی» بخشی را به مقوله‌ی سپاسگزاری اختصاص داده و سخنان دن خوان را درباره‌ی قدردانی و جبران زحمات کسانی که فکر می‌کنیم دینی به آنها داریم، مطرح نموده است. افرادی که این آثار را دنبال کرده‌اند، می دانند در طریق معرفت شمنان مکزیک باستان، تمرینی نیز به عنوان «مرور» وجود دارد و فرد در انجام این تمرین باید تمام خاطرات و تعاملاتی را که با افراد گوناگون داشته، به روشی خاص و با انجام حرکاتی مخصوص مرور کند تا انرژی خود را باز ستانده و در واقع به نوعی رد پای خود را از گذشته محو نماید. اما آیا انجام این کارها در دورانی که ما زندگی می‌کنیم، به رهایی می‌انجامد یا اسارت؟