زمستان سخت تمدن بشری از راه رسیده است. این بار دیگر بهاری در کار نیست و «پایان کودکی» انسان در زمین بازی خدایان، به جوانی و پیری ختم نمیشود، بلکه با سرانجامی غیرمنتظره به پایان همیشگی میرسد...
آرتور سی.کلارک که به درستی او را «پیامبر عصر فضا» نامیدهاند، این کتاب شگفتانگیز را هفتاد سال پیش نگاشت، حتی قبل از اینکه انسان بتواند از قلمرو زمین خارج شود و به کاوش در فضاهای ناشناخته بپردازد. اما اگر پیشبینیهای او یک به یک درست از آب در آمده، شاید جای هیچ شگفتی نباشد. جهان در آستانهی نابودی نیست، بلکه سالیان درازی است در حال سقوط در ورطهی نیستی قرار گرفته. نیروی هستهای بازیچهی اربابان زر و زور و سیاستنداران دیوانهای شده که هر آن میرود جنگ جهانی سوم را رقم بزنند. زمین آلوده و مسموم شده و خشم طبیعت با هجوم گرمای سوزان تابستان و طوفانهای سهمگین زمستانی نمود یافته. اما آیا ما نیز همچون انسانهای داستان سی.کلارک یک منجی فرازمینی خواهیم داشت تا ما را از جنون چندین هزارسالهمان رهایی بخشد؟ بعید بدانم...
در این سفر پر رنج روح و زندگی در تبعیدگاه زمین، همواره با آثار آرتور سی.کلارک آرام گرفتهام و کودکی بیش نبودم که آیین پیامبر عصر فضا را پذیرفتم.
مدتها بود که قصد داشتم این اثر شگفت انگیز سی.کلارک را ترجمه و منتشر کنم و چه زمانی بهتر از این زمستان سخت. فصل پایان آرمانهای دروغین بشری در هزارهای که نه تنها نتوانست فضا را به تسخیر خود در آورد، بلکه مسخر فضا شد، آن هم از نوع مجازی! مجازی و دروغ همچون باورهای پوسیده و اهریمنیاش...
کارلن حق با تو بود، ستارگان از دسترس بشر خارج هستند...
این کتاب همچون سایر آثار اخیر، از طریق سایت و اپلیکیشن کتابراه در دسترس علاقمندان قرار گرفته.
دانلود کتاب «پایان کودکی» از سایت کتابراه
دانلود نرم افزارهای کتابخوان کتابراه
در ادامه بخشی از کتاب آورده شده:
کارلن گفت: «نژاد شما درماندگی و بیصلاحیتی چشمگیری برای مواجهه با مشکلات سیارهی خودش که نسبتاً کوچیکه، نشون داده. وقتی که ما به اینجا رسیدیم، شما در آستانهی نابود کردن خودتون با قدرتهایی بودین که علم، عجولانه و با بیاحتیاطی در اختیار شما قرار داده بود. بدون مداخلهی ما، زمین امروز یک بیابان بیآب و علف و آلوده به تشعشعات رادیواکتیو بود.
حالا جهانی در صلح و آرامش و نژادی متحد دارین. خیلی زود اونقدر بالغ و متمدن خواهید شد که سیارهتون رو بدون کمک ما اداره کنین. شاید نهایتاً قادر باشین مشکلات کل یک منظومه خورشیدی رو حل کنین، مثلاً منظومهای که پنجاه سیاره و قمر داره. اما واقعاً تصور میکنین که میتونین روزگاری با چنین چیزی کنار بیاین؟»
سحابی گسترده شد. اکنون ستارگان به صورت انفرادی و با سرعتی سرسامآور ظاهر میشدند و از نظر محو میگشتند، درست همچون بارقههای آتشی که از کورهای بر میخیزند و هر کدام از آن جرقههای گذرا، یک خورشید بود و چه کسی میدانست چه تعداد سیاره پیرامون آن در گردش است.
کارلن زمزمه کنان گفت: «فقط در کهکشان ما، حدود دویست میلیارد خورشید وجود داره. حتی این رقم تصویری مبهم و ضعیف از عظمت فضا در ذهن شما ایجاد میکنه. اگه بخوایم مثالی بزنیم، شما مثل مورچههایی خواهید بود که تلاش میکنین تمام دانههای شن در تمام بیابانهای دنیا رو نامگذاری و طبقهبندی کنین. نژاد شما در وضعیت کنونیِ تکامل و تحولش، قادر به مواجهه با چنین وضعیت بهتآوری نیست.
یکی از وظایف من اینه که شما رو از قدرتها و نیروهایی که بین ستارگان نهفته هستن، محافظت کنم. نیروهایی ماورای هر چیزی که بتونین تصور کنین.»
تصویر آتش و مهِ گردابمانند کهکشان محو شد و نور به سکوت ناگهانی آن اتاق بزرگ بازگشت...