سه نوجوان ماجراجو، به دنبال آزادی از اسارت بیگانگان فضایی. کتاب کوه های سفید اثر نویسندۀ مشهور انگلیسی جان کریستوفر، به ماجرای پسری کنجکاو و دوستانش اختصاص یافته که در دورانی عجیب زندگی میکنند: زمین توسط موجوداتی غولآسا به نام سهپایهها تسخیر شده و هر ساله تمام دختران و پسرانی که به سن چهاردهسالگی میرسند، توسط آنها کلاهکگذاری میشوند تا از دستوراتشان اطاعت کنند. اما این سه پسر شجاع نمیخواهند بردۀ سهپایهها شوند...
همراهان گرامی،
برای دانلود نسخۀ پیدیاف کتاب کوه های سفید، فیش واریزی خود به مبلغ 95 هزارتومان را به شماره کارتی که در ادامه ذکر شده، به آی دی تلگرام Galaxywalker_Admin ارسال کنید، تا کتاب را دریافت نمایید. همچنین میتوانید برای ارسال فیش از فرم موجود در این صفحه استفاده نموده و کتاب را در ایمیل خود دریافت نمایید. لطفاً در نوشتن آدرس ایمیل خود دقت فرمایید، زیرا فایل کتاب به آدرسی که شما ارائه دهید، ارسال خواهد شد.
در ادامۀ مقاله میتوانید متن معرفی کتاب و بخشی از آن را مطالعه کنید.
شماره کارت بانک تجارت به نام غزاله رمضانی: 5859831025711002
معرفی کتاب کوه های سفید
دورانی را تصور کنید که در آن خبری از برق، ماشین و دیگر دستاوردهای انقلاب صنعتی نیست. جنگ تبدیل به داستانی منسوخ شده و انسانها در صلح و آرامشی نسبی کنار هم زندگی میکنند. هیچکس گرسنه نیست و غذا و مسکن به اندازۀ کافی برای همه هست. شاید در ابتدا تصویری خیالانگیز به نظر برسد، اما اگر تمام اینها توسط بیگانگانی فرازمینی به بشر هدیه شده باشند که انسانها را بردۀ خود کرده و مقاصدی نامعلوم و شوم را دنبال میکنند، چه؟
جان کریستوفر (John Christopher) نویسندۀ مشهور انگلیسی که آثار متعددی را از خود به جای گذاشته، در کتاب کوه های سفید (The White Mountains) دنیایی را به تصویر کشیده که در تسخیر ماشینهایی غولآسا به نام سهپایههاست. سبک زندگی انسانها بیشتر به دوران قرون وسطی شبیه است و مردم به زراعت و گلهداری و کارهایی از این دست مشغولند. خبری از شهرهای بزرگ و تکنولوژی نیست و انسانها در سن چهاردهسالگی کلاهکگذاری میشوند تا برای همیشه مطیع دستورات سهپایهها باشند. ویل پارکر (Will Parker) قهرمان اصلی داستان، پسر یک آسیابان است که تردیدهای زیادی دربارۀ سهپایهها و کلاهکگذاری دارد و به هیچ وجه نمیخواهد بردۀ کسی باشد. دست سرنوشت با او همراه شده و از وجود انسانهایی آزاد و بدون کلاهک مطلع میشود که در کوهستانی دوردست و پوشیده از برف زندگی میکنند. او تصمیم میگیرد دهکدۀ زادگاهش را ترک کند و پسرخالهاش هنری نیز در این سفر همراه او میشود و طولی نمیکشد که دوستی دیگر نیز به جمع آنها اضافه میگردد. این سه پسر شجاع ماجراهای زیادی را در سفر خود تجربه میکنند و به یکی از شهرهای باستانی انسانهایی میرسند که قبل از ورود سهپایهها در آنجا زندگی میکردند. شهری که برای آنها همچون سرزمین عجایب است و بسیاری از دستاوردهای انسان قرن بیستم، هنوز در آنجا به چشم میخورد.
سفر پرمخاطرۀ آنها آغازیست برای ماجراهای بیشتر و هر چند مقصدشان کوههای سفید است، اما شگفتیهایی ماورای تصورشان در انتظارآنهاست.
هرچند در داستان دنبالهدار کوه های سفید، نوجوانان مخاطب اصلی جان کریستوفر هستند، اما ظرایف و نکاتی که در زیرلایۀ این چهارگانۀ جذاب مطرح شده، برای بزرگسالان بیشتر ملموس است. تأثیرات جنگ جهانی دوم بر نگارش داستانهای پسارستاخیزی و هراس از جنگهای مخرب آینده، در بسیاری از آثار داستانی و سینمایی سالهای جنگ سرد آشکار است. جان کریستوفر با نبوغ بینظیر خود، به صورت ضمنی به قدرت هیپنوتیزمکنندۀ تلویزیون و رسانه اشاره میکند و بسیاری از مسائلی که در کتاب به آنها اشاره شده، امروزه و با غلبۀ انواع و اقسام رسانههای تصویری، بیشتر از هر زمانی قابل لمس هستند.
دربارۀ مجموعۀ سه پایه ها
مجموعه داستان سه پایه ها اثر جان کریستوفر ابتدا به صورت یک سهگانه در اختیار علاقهمندان به داستانهای علمی-تخیلی قرار گرفت. کتاب کوه های سفید با ماجرای سفر ویل پارکر و دوستانش به مکانی آغاز میشود که در آنجا خبری از سه پایه ها نیست و انسانها در آزادی زندگی میکنند. دو کتاب شهر طلا و سرب و برکۀ آتش، دنبالۀ داستان کتاب اول هستند و ماجرای نفوذ به شهر سه پایه ها و طرح نقشهای برای نابودی آنها را بازگو میکنند. با این حال جان کریستوفر بیست سال پس از انتشار سهگانۀ اول، کتاب دیگری را با عنوان وقتی سه پایه ها به زمین آمدند، به این مجموعه افزود و در آن به شرح ماجرای شکلگیری اولین هستۀ مقاومت پس از تسخیر زمین توسط سهپایهها و اربابان فضایی پرداخت. این مجموعه اکنون از طریق سایت کهکشاننورد در اختیار دوستداران آثار علمی-تخیلی قرار گرفته است.
با جان کریستوفر بیشتر آشنا شویم
کریستوفر ساموئل یود مشهور به جان کریستوفر، نویسندۀ نامدار انگلیسیست که بیش از پنجاه کتاب در زمینۀ ادبیات داستانی از او به جا مانده. او در 16آوریل 1922 در هویتون، شهری در لنکشایر انگلستان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی خود را در وینچستر به پایان رساند و در سالهای جنگ جهانی دوم، در نیروی زمینی ارتش بریتانیا مشغول به خدمت بود. با کسب بورسیهای از بنیاد راکفلر توانست نویسندگی را به صورت حرفهای دنبال کند و آثار متعددی را با نامهای مستعار گوناگون از خود به یادگار بگذارد. اولین داستان خود با عنوان قوی زمستانی را در سال 1949 منتشر کرد و در سالهای آتی، تبدیل به نویسندهای حرفهای در ژانر علمی-تخیلی برای نوجوانان شد. مجموعه داستان سهپایهها، غارهای نیلوفر و نگهبانان، او را به شهرت جهانی رساندند و مورد استقبال خوانندگان در سرتاسر دنیا قرار گرفتند. بعضی از آثار او از جمله داستان سهپایهها، مرگ گیاهان و دنیای خالی، به صورت فیلم و سریال ساخته شدند. جان کریستوفر موفق به کسب چند جایزۀ ادبی از جمله جایزۀ کتابهای تخیلی کودکان گاردین شد. او در سال 2012 دیده از جهان فرو بست.
بخشی از کتاب کوه های سفید:
شنیدن اینکه جک آرزو میکرد آواره شود، برای من ضربۀ بزرگی بود و نمیدانستم باید چه پاسخی به او بدهم. اما به نظر میرسید به پاسخ من نیازی نداشت و سخنش را اینگونه ادامه داد: «اون ساعت مچی...تا به حال به این موضوع فکر کردی در روزگاری که چنین چیزهایی ساخته میشده، دنیا چه شکلی بوده؟»
گاهی اوقات به این موضوع فکر میکردم، اما این هم یکی دیگر از مسائلی بود که تحقیق و تفحص دربارۀ آن، ترغیب نمیشد و جک قبلاً هرگز به این شکل با من صحبت نکرده بود.
گفتم: «قبل از سهپایهها؟»
- «بله.»
- «خب ما میدونیم که اون زمان دوران سیاهی بوده. جمعیت آدمها خیلی زیاد بوده و غذا کم، بنابراین مردم به خاطر گرسنگی با هم میجنگیدن و همه جور بیماری وجود داشته و ...»
- «و چیزهایی مثل اون ساعت مچی که توسط انسانها ساخته شده بود، نه سهپایهها.»
- «ما اینو نمیدونیم.»
جک پرسید: «چهار سال پیش رو یادت میاد که رفته بودم پیش عمه ماتیلدا؟»
به یاد میآوردم. در واقع او عمۀ جک بود نه من، زیرا ما با هم پسرخاله بودیم. ماتیلدا با یک خارجی ازدواج کرده بود. جک گفت: «عمۀ من در بیشاپ استاک زندگی میکنه که میشه اونطرف وینچستر. یک روز برای قدم زدن رفته بودم بیرون تا وقتیکه رسیدم به دریا. اونجا خرابههای شهری رو دیدم که بیست برابر وینچستر بود.»
مسلماً میدانستم که از شهرهای بزرگ روزگار قدیم، خرابههای متعددی به جا مانده، اما کسی زیاد در مورد این مسائل حرفی نمیزد و اگر هم سخنی بود، با سایهای از وحشت و حسی ناخوشایند همراه میشد. هیچکس دلش نمیخواست به آن شهرها نزدیک شود. حتی تصور رفتن به نزدیکی آنها و نگاه کردن به خرابهها، ذهن را ناآرام میکرد و این همان کاری بود که جک انجام داده بود.
گفتم: «اون شهرها مکانی برای قتل و غارت و بیماری بودن.»
- «اینطور به ما گفته شده. اما من چیز خارقالعادهای اونجا دیدم. بدنۀ یک کشتی زنگزده. زنگار طوری کشتی رو خورده بود که از بعضی جاها میشد اون طرفش رو دید. و باید بهت بگم که اون کشتی از دهکدۀ ما هم بزرگتر بود، خیلی بزرگتر.»
در سکوت غرق شدم و سعی داشتم آن کشتی را تجسم کنم. تلاش میکردم طوری آن را در ذهنم ببینم که انگار در واقعیت تماشایش میکنم. اما ذهنم نمیتوانست چنین تصویری را بپذیرد.
جک گفت: «و اون کشتی توسط انسانها ساخته شده بود، قبل از اینکه سهپایهها بیان.»
یک بار دیگر نمیدانستم چه بگویم. سرانجام جملهای سر هم کردم و گفتم: «مردم حالا خوشحال هستن.»
جک خرگوش در حال کباب شدن را چرخاند. پس از مدتی گفت: «بله، فکر میکنم حق با تو باشه.»...
معرفی و دانلود کتابهای این مجموعه:
معرفی و دانلود کتاب کوه های سفید
معرفی و دانلود کتاب شهر طلا و سرب
معرفی و دانلود کتاب برکه آتش
معرفی و دانلود کتاب وقتی سه پایه ها به زمین آمدند